نیایش مننیایش من، تا این لحظه: 10 سال و 6 ماه و 30 روز سن داره

نیایشم: پاره ی تنم

مخصوص شما

فدات بشم من بشم مامانی به قربونش بره      مامانی الای فداش بشه خودم به قربونت برم           خودم الای فدات بشم این جیگر طلاهه        این عمر مناهه    این جون دلاهه نفس نفس             تویی همه کس نیایش من نوازش من         مهر نمازم تو جانمازم نیایش من خدا رو دیدی         نیایش من ازش پرسیدی.... ...
27 مهر 1393

تولدهای تو

سلام عشق کوچولوی من ما بالاخره از سفر برگشتیم با کلی خاطره و خوش گذرونی خاطره هایی از تولد شما، گشت و گذار در جنگل و ساحل دریا با اون هوای بارونی و ناپایدار و اندکی سرد به سه تاییمون خیلی خوش گذشت. بعدا که بزرگ شدی میتونیم با عکسایی که از اولین سالگرد تولدت گرفتیم کلی خاطره بازی کنیم. کلی بخندیم و لذت ببریم و خوشی این روزها رو دوباره مزه مزه کنیم. جمعه که برگشتیم باز هم برا پنج شنبه ی هفته ی جدید که مصادف با 24 مهر بود یه تولد دیگه هم خونه آوینا کوچولو برات گرفتیم. اونجا هم خیلی عالی بود و خوش گذشت. اونجا هم کلی عکس گرفتیم که لذت دیدنش در کنار شما یه طعم دیگه داره. ایشالله بزرگ بشی با همدیگه بشینیم یکی یکی عکسارو مرور کنیم و ...
26 مهر 1393

شیرین بانوی من

سلام نیایش مامان توی این پست میخوام از پیشرفتای قبل از یکسالگیت بنویسم اول از همه بگم که وقتی هر چیو ببینی و توجهتو جلب کنه انگشت اشارتو به سمتش میگیری و میگی... اینا.. اینا جونم فدات شه مامان آخرش من این انگشت اشارتو گاز میگیرم وقتی بهت میگیم گل کو؟ بر میگردی و دنیال گل میگردی و دوباره میگی... اینا تازه شم همه نوع گلی رو میشناسی حتی اگه بار اولت باشه دیده باشی... تا ازت بپرسیم سریع یه گل اطرافت پیدا میکنی و حتی اگه گل روی تابلو باشه،  میگی  .. اینا الهی من فدای اینا اینا گفتنت بشم مامانم چراغ رو میشناسی ماهی رو ماشین رو توپ رو اونا رو هم مثل گل کامل میشناسی و به سمتشون اشاره میکنی یه شمع روشن کرده ب...
13 مهر 1393

این روزهای دلبرانه

سلام نیایش ناز مامان جونم برات بگه مامانی که اولا امروز عید قربانه و قبل از هر چیز عیدو بهت تبریک میگم. بعدشم بهت بگم این روزها خیلی پر التهابه برای من مامان جونم... داریم به روز تولدت نزدیک میشیم گلم. پیشاپیش تولدتم مبارک باشه عروسک قشنگ من. ایشالله همه ی روزهای زندگیت پر از شادی و خوشحالی باشه نازگلکم. این روزا من و بابایی در تدارک سفر به شمال هستیم که اونجا برات تولد بگیریم ... یه دو روزی درگیر دوخت لباس مخصوص تولدت بودم مامانم. دامن توتو، هد، پاپوش و بادی با تم رنگین کمان. خیلی عالی شد مامان و مهمتر این که من خیلی لذت بردم از این کار... همین که تصور میکردم پاره ی تنم میخواد اون لباس رو تن کنه خلاقیتم برا زیبا شدنش ب...
13 مهر 1393

این فصل زیبا

نیاز هر لحظه ی من نیایشم نه بهار با شکوفه های سپیدش نه تابستان با میوه های خوش رنگش نه زمستان با آرامش دلچسبش هیچ کدام مانند پاییز زیبا نیست پاییز مهری داشت که از آغوشش تو را به من هدیه کرد. ممنونم خدای خوب هستی ام   امشب 6 مهر 93 شما الان در خواب نازی دخترک رویایی من ...
6 مهر 1393

ای من به فدای قدم تو

نیایشم جون مامان امروز دومین روز از فصل پاییزه دومین روز از ماه مهر و مهربونی دومین روز از ماهی که شما قدم رو چشمامون گذاشتی دل تو دلم نیست مامانی... این روزا قلبم تند تر میزنه انگار دوباره میخوای به دنیا بیای... پر هیجانم این روزا یه حال خاصی دارم... خوشحالم مامان خوشحال دیگه پاییز برای من یه حال دیگه ای داره دیگه مهر مهمترین مناسبت سال رو واسه منو بابایی با خودش میاره پاییز برای من دیگه زرد و پژمرده نیست طلایی و پر از امیده پر از رازه بین یه مامان و عشق کوچولو و دوست داشتنیش خداجون ممنونتم... خیلی بزرگی امروز دوم مهر 93 من الان سر کارم   ...
2 مهر 1393
1